چرا حاکمیت مردم در ساخت قدرت جمهوری اسلامی تثبیت نشده است؟
مرضیه حاجی هاشمی
با رجوع به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی سال ۵۸ متوجه خواهیم شد که از همان زمان که نهادهای های حاکمیت الهی و حاکمیت مردم در ساخت قدرت در حال پی ریزی بود، به لحاظ مفهومی از حاکمیت مردم و حق تعیین سرنوشت و ارتباط آن با حاکمیت الهی تفاسیر متعدد و متفاوتی وجود داشته که بر جایگاه حاکمیت مردم در ساخت قدرت جمهوری اسلامی نقش زیادی داشته است. برخی از آن تفاسیر شامل:
۱- حاکمیت مردم با وجود اصل چهارم و پنجم نابود می شود. این بدان معناست که با وجود حاکمیت الهی، اختیار بسیار محدودی به حاکمیت مردم تعلق می گیرد، به گونه ای که حاکمیت مردم به کلی نفی خواهد شد و تعیین سرنوشت مردم توسط خودشان ناممکن است؛
۲- حاکمیت مردم در طول حاکمیت الهی است و مردم انتخاب می کنند و ولی فقیه نیز اعمال ولایت می کند و آن را تنفیذ می کند؛ بدین معنا که با وجود این ولایت امکان پیوند هم عرض بین حاکمیت الهی و حاکمیت مردم میسر نیست و حاکمیت مردم خود تحت ولایت فقیه است.
۳- حاکمیت الهی دو بعد دارد و این حاکمیت به دو بخش جدا از هم واگذار می شود، یکی به مردم و دیگری به فقهای جامع الشرایط؛ بدین معنا که دوگانگی و انفکاک نهادی از ابتدا بین حاکمیت الهی و حاکمیت مردم وجود دارد و یک حق اختصاصی برای فقها خارج از مسیر اعمال حق حاکمیت مردم و بالعکس برای مردم به طور مستقل وجود دارد؛
۴- حاکمیت الهی بدون حاکمیت مردم محقق نمی شود؛ بدین معنا که ولایت فقیه بدون پذیرش مردم نه تمامیت دارد و نه شأنیت؛
۵- حاکمیت الهی برای تحقق، نیازی به حاکمیت مردم ندارد و حاکمیت مردم شرعی نیست. اینکه خدا چگونه ممکن است حق حاکمیت خود را به مردم واگذار کند ابهام دارد؛
۶- حاکمیت مردم در رأس ساخت قدرت است؛ چرا که مردم در تمام نهادهای حکومتی نقش کامل دارند؛
۷- حاکمیت مردم به معنی استقلال داشتن در انتخاب و تعیین سرنوشت خویش نسبت به کشورهای بیگانه و عدم مداخله آنها در این امور است؛
۸- حاکمیت مردم با آزادی انتخاب برای مردم میسر است و فقط نقش فقها راهنمایی و ارشاد است؛ لذا حاکمیت مردم بی نیاز از پیوند با حاکمیت الهی محقق خواهد شد.
از این تعابیر و تفاسیر چنین به دست می آید که حاکمیت مردم در ساخت قدرت جمهوری اسلامی کاملا در هاله ای از ابهام هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ نهادی و همچنین در نسبت با حاکمیت الهی طراحی و پایه ریزی شده و در چنین تکثر تفاسیر و برداشت ها و مخدوش و مبهم بودن این تفاسیر در تصریح رابطه خدا، مردم، فقیه، نمایندگان مردم و منصوبین فقیه و عدم یگانگی مفهومی، ساخت قدرت جمهوری اسلامی نه به عنوان یک واقعیت واحد بیرونی؛ بلکه به صورت یک مفهوم ذهنی، بین الاذهانی و متکثر و تفسیر پذیر از دوگانه حاکمیت الهی و حاکمیت مردم برساخت می شود.