یک روز عادی برای زنان در سفارت آمریکا
یکی از خواهرها به داخل میآمد و میگفت: «بیا» بعد چشم بند را میبستند و زن امریکایی به خارج از اتاق هدایت میشد. معلوم نبود آنها را کجا میبرند یا غیبتشان چه قدر طول میکشد، اما وقتی بر میگشتند خوشحال میشدم زنان وقتی بر میگشتند، معمولاً خیلی خسته به نظر میرسیدند یا صدای آه کشیدنشان را میشنیدم. به هر حال، چند روز بعد یکی از آنها را بردند و دیگر برنگشت شب بعد، پس از آن که به رخت خواب رفتیم، صداهایی شنیدم و متوجه شدم بقیهی زنان را یکی یکی منتقل میت چه اتفاقی داشت میافتاد؟ با خشنودی نتیجهگیری کردم، حتماً دارند میفرستندشان خانه. زنهای دیگر، به جز آن همگی منشی بودند بسیار امیدوار بودم که همهی کارمندان سفارت را آزاد کنند.