یادداشتهای علم، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۴۸: قیافه شاه رنگ پریده و به هم ریخته بود
یادداشتهای اسدالله علم: صبح شاهنشاه تازه از خواب برخاسته بودند. در حمام بودند مرا به داخل حمام خواستند. جلوی آینه روی صندلی نشسته بودند و مشغول قرقره کردن بودند. عرض کردم چرا قرقره میکنید، مگر سرما خورده اید؟ فرمودند سرما نخورده ام، ولی همه روزه از ترس سرماخوردگی این کار را میکنم. عرض کردم: اشتباه است. نباید این کارها را بفرمایید. فرمودند: بالاخره میروی؟ عرض کردم: ناچارم، چون واقعا چشمم اذیتم میکند. عرض کردم: به صورت عجیبی رو به تنزل هستم. فرمودند: همه همین طور هستیم؛ و واقعا قیافه شاه را از پشت سر که به آینه نگاه میکردم در هم ریخته و رنگ پریده دیدم، با وصف این فرمایش شاه را تصدیق نکردم