یادداشتهای اسدالله علم: عصری دوباره شرفیاب شدم. باز هم یک ساعت و نیم شرفیاب بودم که تمام کارهای عقب افتاده را به عرض رساندم. عریضه از سفیر شاهنشاه از رباط رسیده بود که به عرض رسید. مطلب مهمی نداشت. فقط مربوط به رفتن یاسر عرفات رئیس الفتح به مغرب و پذیرایی از او بود و دیگر این که مردم مغرب هم دهه انقلاب ایران را جشن گرفتهاند. چه قدر سفیر راست میگوید خدا میداند!