از چه وقت حجاب وارد اسلام شد و چرا؟ و چگونگی تحول حجاب از عصر پیامبر تا به امروز (۱۰)، از محمد جعفری
رسم و رسوم اجتماعی:
قبلاً توضیح داده شد که تا پیش از شهید اول، پوشش موی سر، موضوعیت نداشته است. وی اولین فقیه شیعی است که به مقولۀ سَتر مو پرداخته و پس از وی نیز در مورد آن اجماعی در کار نبوده، و با پوشش موی سر موافق و مخالف وجود داشته اند. نظر بخشی از فقهای مشهور نیز آورده شد. در این قسمت، به منظور هرچه دقیق تر و واضح تر کردن موضوع، نظر بعضی دیگر از فقهای مشهور، و بویژه نظر ابن جنید اسکافی که وی عورة و پوشش واجب زنان در "غیر نماز" را برابر با مردان می داند، آورده میشود و سپس مقایسه ای میان نظر قرآن و نظر جنید انجام می شود. قبلاً یادآور شد که پوشش و سَتر مو و سر، مربوط به رسم و عرف اجتماعی بوده است؛ و دلایل زیادی وجود دارند که سَتر مو و سر، مربوط به رسم عرفی و اجتماعی بوده است، و نه حجاب شرعی که بخشی از آنها به قرار زیر هستند:
الف- معافیت کنیزان مسلمان: «روایات متعددی وجود دارد دال بر اینکه کنیزان مسلمان، از روسری معاف هستند. بلکه روسری را بر ایشان ممنوع می کند. بنابراین اگر دلیل استفاده از روسری، پوشیدگی سر و بخصوص مو از نامحرم ( آنهم به دلایل شرعی، اخلاقی و عدم تهییج جنسی) باشد، چه فرقی بین کنیزان مسلمان، و زنان آزاد مسلمان باید باشد؟ بویژه که کنیزان از نژادهای متنوع با موهای رنگارنگ تر بودند» (۶۷).
ب- «آزادی و معافیت زنان مسلمان که زیر بار روسری نمی روند: مطابق روایات وارده، زنان مسلمانِ "روستائی، بادیه نشین، کارگر پیشه، و تهامی" که زیر بار استفاده از روسری نمی رفتند، آزاد بودند بدون روسری در جامعه حاضر شوند و مردان مؤمن نیز اجازه داشتند به سر و موی آنها نگاه کنند. از نوعِ زنانِ استثناء شده، چنین بر می آید که کشف رأس آنان در نزد شارع، حرام شمرده نمی شود. ترجمهۀ روایتی که کلینی در این باره آورده از این قرار است:«نگريستن به سر زنان تهامه، باديه نشين [و روستايى هاى اطراف]، و صحرا نشین، و زنان کفار، ايراد ندارد، زيرا اين گروه و طوايف حتى اگرمنع شان هم بكنيد، ترتيب اثر نمى دهند. و همچنین، در مورد زنان ديوانه و كسانی كه عقلشان را از دست داده اند، نگاه كردن به موی سر و جسم شان، اگر نگاه عمدی و از روی شهوت نباشد، اشكالی ندارد» (۶۸).
و "امام صادق فرماید: نگاه کردن به موهای زنان تهامه و بادیه نشین و دهات و کفار اشکالی ندارد؛ چون اینان اگر نهی شوند، به آن توجه نمی کنند" (۶۹)
ج- «زنان غیر مسلمانِ اهل ذمّه (اهل كتابِ ساكن در جامعۀ اسلامی) نیز مجاز بودند بدون روسری در جامعه تردّد کنند» (۷۰).
د- «معافیت از روسری وقتی نقش اجتماعی ندارد: روایات متعددی وجود دارد که به خوبی گویای آن است که وقتی زنان مسلمان رسوم و عرفِ اجتماعی و تشخص و اعتبار خود را نادیده می گرفتند، بدون روسری و سرانداز ظاهر می شدند؛ و این نشان می دهد که وجود روسری ناشی از عرف و تشخص و اعتبارات اجتماعی است، و نه مربوط به حجاب شرعی!» (۷۱). روایات آن در بخش روایات دال بر کشف مو و سر آورده شد.
ه- «عدم استقبال زنان مهاجر از روسری: گزارشاتی که در مورد ظهور روسری وارد شده، گویای آناست که تحت تأثیر تفسیری که از آیات جلباب و یا خمار در میان انصار شکل گرفت، فقط زنان انصار به روسری روی آوردند، و زنان مهاجر مکه چنین نکردند: «عایشه همواره زنان انصار را این چنین ستایش می کرد: مرحبا به زنان انصار. همین که آیات سورۀ نور نازل شد، یک نفر از آنان دیده نشد که مانند سابق بیرون بیاید. سر خود را با روسری های مشکی می پوشیدند. گویی کلاغ روی سرشان نشسته است»(۷۲). سنن ابوداود، جلد ۲، ص ۳۸۲، همین مطلب را از قول ام سلمه نقل می کند، با این تفاوت که ام سلمه می گوید: پس از آنکه آیۀ سورۀ احزاب (يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ) نازل شد، زنان انصار چنین کردند» (۷۳). از این دو مورد نیز چنین مستفاد میشود که حتی وقتی آن آیه نازل شد، اگر هم "جلباب" را "روسری" معنا کنیم، که مشخص نیست، بازهم اجباری و واجب نبوده است. زیرا اگر چنین بود، حتماً زنان مؤمن مکه از آن تبعیت می کردند، و نه اینکه فقط زنان انصار از آن پیروی کنند.
عمامه و پیچه:
«امروزه وقتی با واژۀ مقنعه و روسری در متون دینی روبرو می شویم، آن را سراندازی می دانیم که دست کم ساتر تمام مو و گردن است. اما معلوم نیست این واژه در عصر پیامبر، کارکرد فوق را داشته و گردن و تمام مو را در بر می گرفته است. مطابق شواهد و روایاتی که در دست است، مقنعه را می توان معادل عمامۀ مردان که دور پیشانی و سر پیچیده می شود، دانست. زنان مسلمان پس از نزول آیۀ جلباب یا خمار، اقدام به استفاده از عمامه کردند که مقنعه، قناع، یا حتی خمار نیز نامیده می شد. «عمامه، تاج اعتبار مردان عرب بود» (۷۴). زیرا تَقَنُع دلالت بر پارچه ای را دور سر پیچیدن، و مُقنّعة، دلالت بر زنی دارد که پارچه ای را دور سرش می پیچد. بنابر این مقنعه و روسری در آن عصر را می توان عبارت از عمامه و دستار و پیچه دانست که طبیعتاً اولاً برای زینت و تجمل است، و ثانیاً گردن و بیشتر مو را نمی پوشاند، و نه روسرهای کنونی که تمام مو و گردن را در بر می گیرند! اگر به اصل معنای روسری، یعنی چیزی که روی سر قرار می گیرد، توجه شود، به همین معنای تازه از مقنعه که ارائه شد، می رسیم. توجه شود:
۱- توضیح ابن عباس و مجاهد، که ترجمۀ آن این است: «جلباب مقنعه زن است: با آن پیشانی و سرهای خود را وقتی بخاطر حاجتی از خانه خارج می شوند، می پوشانند. برخلاف کنیزان [زنان برده] که بدون پوشش سر و پیشانی از خانه خارج می شوند» (۷۵).
۲- «مطابق روایات متعدد، وقتی زنان موظف شدند از روسری (مقنعه) استفاده کنند، قطعه پارچه ای را دور سرشان پیچاندند و انباشته کردند، به طوری که انگار کلاغی روی سرشان قرار دارد و این توضیح کاملاً دلالت بر عمامه دارد، و نه روسری های کنونی» (۷۶).
۳- کلمۀ اعتجار که در روایت صفیه بنت شبیه آمده، به معنای عمامه بستن است:" الاعتجار: لفّ العمامة علی الرأس من غیر إدارة تحت الحنک (۷۷).
۴- «حاکم نیشابور نقل میکند که پیامبر بر ام سلمه وارد شد و دید که او مشغول روسری بستن است. حضرت به او گفت آن را یک دور دور سرت بپیچان، و نه دو دور (لیّة لالیّتین). المستدرک حاکم نیشابوری ج۴، ص ۲۷۹. ابن اثیر و ابوداود به توضیح لیّة لالیّتین پرداخته اند که یکی بودن روسری با عمامه به خوبی از آنها پیدا است» (۷۸).
نتیجه: با توجه به آنچه گذشت، «زنان مؤمن عصر پیامبر از روسری به معنای کنونی استفاده نمی کردند! بلکه پارچه ای را همانند مردان به صورت عمامه، دور سرشان می پیچاندند». این رسم در روستاها و بویژه نزد عشایر هم اکنون هست، که سر را با پارچه ای شبیه عمامه میپیچانند و گیسوان آنها بدون سَتر بر شانه و پشت آنها ریخته است و هدف از آن هم سَتر مو نبود، زیرا بخش عمده ای از مو، از پایین عمامه (مقنعه) بیرون می ماند. و شاید به همین خاطر بوده است که برخی از فقها وقتی به تعریف مقنعه می پردازند، فقط قائل به پوشاندن آن بخشی از مو که روی سر قرار دارد، می باشند و مابقی اش که آویزان است را لازم السَتر نمی دانند. بنابر این وقتی گفته می شود که زنان مؤمن عصر پیامبر سرشان را می پوشاندند، منظور این است که عمامه می بستند. و وقتی گفته می شود که کنیزان حق نداشتند سر را بپوشانند، منظور این است که نباید از عمامه، که تاج عرفی زنان آزاد بود، استفاده می کردند (۷۹). و آن هم به خاطر تمایز آنها از زنان آزاد بود. در نتیجه لزوم کشف رأس کنیزان، دلالت بر محرومیت آنان از تاج زنان آزاد دارد، و سَتر رأس زنان آزاد، ربطی به سَتر شرعی ندارد، زیرا عمامه نه آن را به خوبی می پوشاند، و نه اساساً چنین هدفی را تعقیب می کرد.
لازم به ذکر است که تازه همین عمامه ها در عصر پیامبر فراگیر نشد، زیرا روایات متعدد وجود دارد که صرفاً زنان انصار در مدینه به آن روی آوردند، و زنان مهاجر مکه از همان اول عمامه و روسری را نبستند. و همچنانکه که قبلاً توضیح داده شده است، آیات جلباب و خمار تصریحی بر روسری، ولو عمامه ندارد.
اصلی ترین مستند فقهایی که قائل به لزوم پوشش ستر مو و گردن است، عورة شمردن زنان است. بر این اساس برخی از فقها معتقدند که تمامی اندام زنان عورة است، و در نتیجه واجب السَتر است. ساختگی بودن روایات المرأة عورة، مشروحاٌ توضیح داده شد و دانسته شد که اساساً جعلی است و غیر متعین بر پوشش اندام می باشد. به همین خاطر از این طریق نمی توان برای ستر مو، سندی بدست آورد، زیرا خانه از پای بست ویران است. تازه بر اساس همین روایات جعلی بعضی از فقها، بجای عبارتِ عورة شمردن زنان، از عبارت عورة "جسد و بدن" زنان استفاده می کنند، و از گفتۀ بعضی از قدما بر می آید که آنان مو را جزو بدن و جسد نمی آورند. نه تنها مو جزو جسد نیست، بلکه کل سر را می توان جزو جسد ندانست (۸۰).
امروزه وقتی صحبت از واژۀ خمار و یا مقنعه می شود، چنان تصور می رود که آن پارچه ای است که پوشش مو می گردد. یعنی همان روسریهایی که از ناحیۀ جلو دوخته شده و فقط به اندازۀ گردی صورت، باز است. اما این تصور امروزی ما از این واژه ها، با واقعیت عصر پیامبر همخوانی ندارد. چنین مقنعه و یا خماری، همانگونه که توضیح داده شد، محصول قرن اخیر است. چنین مقنعه هایی در «عصر رسول اکرم، عصر ائمه و فقهایی که در قرن دوم و سوم می زیسته اند، عصر فقهای متقدم، عصر فقهای میانه، و ...، وجود خارجی نداشته است!» (۸۱).
نظریۀ میرزا ابوالقاسم قمی (۱۱۵۱-۱۲۳۱ق.) چنین است: وی معتقد است که در روایات، تصریحی به مواضعی که زنان باید بپوشانند، نشده و نیز معتقد است محدوده ای را که مقنعه و بعضی البسۀ دیگر تحت پوشش قرار می دهند، نامعلوم است، و فقط آن تعریفی از البسۀ مذکور در روایات معتبر است که در همان زمان رایج بوده، و نه تحولاتی که بعداً در معنا و محدوده شان به وجود آمده است (۸۲). افزون بر این، مجمع البیان می گوید: مقنعه های عصر وحی، پارچۀ نادوخته ای بوده که خود دلالت بررد مقنعه های کنونی می کند (۸۳). نقل ابن عباس و مجاهد هم که در فوق بیان شد.
خمار در عصر پیامبر:
در حالی که امروز خمار را صرفاً به روسری ترجمه می کنند، با توجه به احادیث موجود، چه بسا در عصر پیامبر کارکرد "لنگ و اِزار" داشته است. مثلاً شهید اول حدیث نبویِ "لا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلاةَ حَائِضٍ إِلاَّ بِخِمَارٍ" را آورده است، ولی هم او خماری را که بکار برده، برای ستر عورة پایین تنه مورد استفاده قرار داده است (۸۴). بعضی دیگر خمار را به معنای رداء و شنل که بر روی شانه ها قرار می گیرد و تا ناحیۀ کمر را مورد پوشش قرار می دهد، دانسته اند. خمار، از یکطرف اسمی عام برای هر جامه ای بود، زیرا به معنای پوشاک است. در نتیجه خمار، مطلق پوشش است.
«روایاتی که واژۀ مقنعه و خمار را منطبق بر روسری می دانند، عمدتاً مربوط به پیامبر نبوده، بلکه منسوب به دیگران هستند، و بویژه در قرن دوم تثبیت گردید!». طرفه اینکه این روایات، منحصر به زمان نماز هستند. تمامی روایاتی که در آنها از واژۀ خمار، مقنعه و ملحفه استفاده شده، صرفاً لباس زنان در "هنگام برپایی نماز" را توضیح می دهند، و چیزی در غیر نماز نمی گویند. پس اگر حتی بتوان لزوم ستر مو و گردن را اثبات کرد، باز هم صرفاً موقع نماز را در بر می گیرد، و نه سایر اوقات را. همچنین اینکه «از کیفیت پرسش راویان این طور بر می آید که لباس نماز از لباس عادی مهمتر و حساستر می باشد» (۸۵).
اگر فرض کنیم خمار، مقنعه و ملحفه، پوشانندۀ مو و گردن باشند، و نیز علاوه بر نماز سایر اوقات هم توصیه به استفاده از آن شده باشد، آیا با این اوصاف، استفاده از آن الزامی و "واجب" است و یا صرفاً ترجیحی و " مستحب"؟ در اینجا در نوع حکم ابهام وجود دارد و فقها در این مسئله هم رأی نیستند. از جمله فیض کاشانی لزوم ستر مو و گردن را از آنها استنباط نمیکند؛ و جالب اینکه واجب نبودن پوشاندن گردن و موی سر را به اکثر فقها نسبت میدهد (۸۶). و شیخ محمد (نوۀ شهید ثانی) در توضیح حدیث ۵۵۴۵ وسائل الشیعه، بحث "استحباب" ملحفه، و احتمال واجب نبودن پوشاندن مو را مطرح کرده است و سید جواد عاملی، احتمال لازم نبودن ستر" سر، گردن و موی سر" را از چنان روایتی استنباط کرده است.(۸۷) بنابر این از درون روایات نمی توان به وجوب استفاده از روسری رسید.
در قرون اخیر، همچنانکه ذکر شد، برخی از فقها برای اثبات ستر مو به آیۀ وَ لْيَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبهِنَّ روی آورده و خمار را به معنای روسری گرفته و سپس هدف آیه از قرار دادن آن بر روی جیوب را ستر مو، گردن و... گرفته اند.
نکتۀ مهمی که درخور یادآوری است اینکه:
«۱- «فقهای امامیه هرگز در مباحث فقهی خود به این آیه استناد نکرده اند. این در حالی است که فقیهان، حتی احادیث ضعیف را هم مورد توجه قرار می دهند، چه رسد آیه ای وجود داشته باشد و بتواند فصل الخطاب باشد! اما دو سه قرن اخیر گروه قلیلی از فقیهان، آیه را با استناد به اقوال روایی مجمع البیان (که عمدتاً اقوال منقول و مرجوع وی است)، و نیز با تحلیلی خاص، مستند رأی خود قرار داده اند. راستی اگر چنین سند محکمی در لزوم پوشش مو و گردن وجود داشت، چرا هیچ یک از فقهای پیشین در طول یک هزار سال فقاهت، به آن استناد نکرده اند و اسمی از "موی سر" و اسمی از "آیۀ مذکور به عنوان سند" به میان نیاورده اند؟ جالب اینکه شهید اول و ثانی و محقق کرکی که اولین مطرح کنندگان ستر مو هستند، به این آیه استناد نکرده اند» (۸۸). اگر آیه دلالت داشت، چطور در طول هزار سال فقیهی به دلالت آیه استناد نکرد؟
۲- طبرسی، که اقوال منقول در تفسیر وی ملاک رأی این گروه است، خودش پوشش موی سر را مطرح نکرده است. بلکه از عبارت وَ لْيَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبهِنَّ تنها پوشش نحر (سینه یا گردن) را استنباط کرده، و سایر اقوال مورد بحث را به عنوان آراء مرجوح یا منقول، آن هم از منابع فقهی غیر شیعی، بیان کرده است (۸۹).
٣- «اگر خمارِ مذکور در آیه به معنای سرانداز و روسری باشد، با این حال قرینۀ واضحی وجود ندارد که آیه در صدد "شرعی قلمداد کردنِ" وجود آن بر روی سر و گردن است. آنچه می توان احتمال داد یکی از این دو مورد است: الف- تشریع کاربرد جدید خمار در پوشاندن ناحیه جیوب. اگر جیوب را مطابق رأی مفسران، سینه بگیریم، در این صورت قرآن از زنان مؤمن خواسته است که دنبالۀ پارچه های واقع بر سر را، روی سینه قرار دهند تا موجب استتار سینه شان گردد. بدیهی است که امر به استفادۀ جدید از یک پوشاک، به معنای "تشریع کاربرد قبلیِ" آن پوشاک نیست! متأسفانه این موضوعِ روشن مورد غفلت اینان واقع شده است. ب- قرار دادن دنبالۀ سرانداز بر جیوب با هدف اطمینان از پوشیدگی بخشهایی از مو و گردن که به دلیل عدم اتصال طرفینِ سرانداز به همدیگر، مکشوف مانده بود. چنانکه ملاحظه می شود این برداشت صرفاً یک احتمال است که البته به دلیل وجود معضلات یا برهنگی های حادتری که در مطلع آیۀ «يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» به آن اشاره شد، صحیح نمی نماید» (۹۰).
تحشیۀ ابوالحسن بنی صدر بر این قسمت:
«هرگاه خمار روسری باشد و قرآن گفته باشد با آن سینه را بپوشانید، پوشاندن سر را نیز دستور داده است، وگرنه می گفت پیراهن یقه باز نپوشید، الا اینکه با روسری نمی توان سینه را پوشاند، مگر به شیوۀ دوخته که در حال حاضر بکار می رود. اگر خمار روسری بوده، در آن روز این مشکل را نداشته و نمی توانسته است سینه را بپوشاند. راستی این است که آیه سر راست و شفاف است: پوششی که باید فروج را بپوشاند، کدام است؟ قرآن می گوید سینه را با خمار بپوشانید، اما نمی گوید فروج را به کدام پوشش بپوشانید؟ آیه سر راست است، می گوید با تن پوشی که زنان فروج خود را می پوشانند، یعنی، خمار، سینۀ خود را نیز بپوشانند. زمانی که حجاب مطرح نبود، کسی نیاز نداشت آیه را تغییر معنی دهد. از زمانی نیاز به آیه پیدا شد که روایت کفایت نکرد، و لازم شد معنی آیه قلب شود».
همچنانکه بارها توضیح داده شده، صراحتی که مبیّن انطباق خمار بر سرپوش و روسری های کنونی باشد، در این آیه وجود ندارد. نه تنها خمارِ مذکور در آیه با روسری های کنونی تفاوت دارد، بلکه ممکن است منظور از آن رداء و شنلی باشد که بر روی شانه و کتف سوار می شد، ولی چون لبه های آن را به خوبی به هم وصل نمی کردند، گاه "سینه و پستان" در معرض روئیت قرار می گفت و در نتیجه قرآن از ایشان خواست که طرفین آن را در ناحیۀ سینه و جلوی بدن به هم متصل کنند تا از "شکاف" مابینِ طرفینِ رداء، که موجب پیدایی سینه و پستان بود، جلوگیری نماید و این صحیح تر می نماید
۴- مفسران فقیه نیز، هدف و نتیجۀ آیۀ "وَ لْيَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبهِنَّ" را پوشش موی سر ندانسته، بلکه مراد قرآن را پوشانیدن سینه می دانند، و در غلیظ ترین حالت علاوه بر سینه، گردن را هم استنباط کرده اند (۹۱).
۵- مهمترین مدرکی که موافقان استتار مو در دست دارند، روايتی مربوط به خمار و موی حضرت فاطمه در هنگام نماز است. این روایت بر خلاف مستندات قبلی که گنگ و مبهم هستند، به صراحت واژۀ "موی سر" (شَعر) در آن بکار رفته است. این روایت و در واقع "تک سندِ آشکار" قائلین به ستر مو است که همواره مورد استناد آنان بوده و شهید اول نیز صرفاً با اتکاء به همین روایت، بحث پوشش مو را برای اولین بار در تاریخ فقه جعفری مطرح کرد (۹۲).
متن روایت که شیخ صدوق آن را آورده است، از این قرار است: «حضرت فاطمه با پیراهنی که بر تن داشت به نماز ایستاد در حالی که روسری وی بیشتر از آن اندازه ای که بوسیلۀ آن، موی سر و گوش خود را بپوشاند، نبود (۹۳). گروهی از فقها "لزوم يا ترجيح لزومِ" پوشش مو را از اين روايت استنباط كرده اند، از جمله همانطور كه پيشتر گفته شد شهيد اول در صدر اين گروه است: «الأقرب وجوب ستر الأذنين و الشعر من المرأة لرواية الفضيل عن الباقر قال: صلت فاطمة و خمارها علي رأسها ليس عليها أكثر مما وارت به شعرها و أذنيها. منبع: ذكری، ج ٣، ص ١» ولی گروهی ديگر از چنين برداشتی اظهار شگفتی كرده اند: «العجب من الشهيد أنه استقرب وجوب ستر الشعر لرواية الفضيل» (۹۴). و بعضی دیگر همچون صاحب مدارک و سبزواری نه تنها آن را دال بر لزوم ستر مو نمی دانند، بلکه "لازم نبودن پوشش گردن" را نیز از آن، قابل استنباط دانسته اند (۹۵). و برخی صریحاً می گویند که روایت در مقام بیان حکم نیست (۹۶).
در تحشیۀ بنی صدر به این روایت آمده است: «صحیح این است که روایت خبر است، و نه انشاء و حکم. و نیز دلالت ندارد بر اینکه حضرت فاطمه بنابر وجوب پوشاندن سر، چنین می کرده است. و باز دلالت ندارد بر اینکه چون با روسری، به هنگام نماز سر را پوشاند، در غیر موقع نماز نیز می پوشانده است».
«فقها در بارۀ اندازۀ روسری فاطمه به دو گروه تقسیم می شوند: الف- اکثریت قاطع، کسانی اند که روسری وی را خیلی کوچک می دانند. بر این اساس دو احتمال در بارۀ حکم ستر مو متصور است: ۱- برداشت تکلف آمیز: این که باید تمام مو را پوشانید و چون روسری فاطمه کوتاه بود، پس وی حتماً تمام مو را جمع کرده و زیر روسری مخفی نموده است. ۲- برداشت عادی: الف- اینکه فقط پوشش قسمتی از مو که روی کاسۀ سر قرار گرفته واجب بوده، و مابقی اش که به دلیل کوتاهی روسری، خارج از آن بوده، واجب نبوده است. ب- گروهی دیگر روسری فاطمه را آنقدر کوچک نمی دانند که نتواند تمام مو را بپوشاند. یعنی اگر مویش آویزان هم بوده باز تحت پوشش روسری قرار می گرفته است» (۹۷). در این مورد، سؤال اصلی که به آن توجه نشده اینجاست که با این روسری چطور ممکن بوده سینه را پوشاند؟ پس خمار در قرآن روسری نیست، و این روایت نیز صحیح نمی باشد. تناقض روایت با قرآن آشکار است که به آن توجه نمی شود. اگر توجه می شد، دچار این دست اندزهای لاینحل نمی شدند، افزون بر اینکه:
«روایت فضیل از امام باقر یک خبر واحد، آن هم از نوع مفردش است. بدیهی است با اتکاء به چنین خبری که اعتماد قطعی بر صدورش نیست و از طرف دیگر فاقد صدور رأی قطعی به دلیل ابهام متن و تعدد استنباط، است، نمی توان حکم شرعی از دل آن استخراج کرد» (۹۸).
«چنانکه ملاحظه شد روسری در اصل، علامت و نمادی بود، برای تمایز زنان مؤمن از کنیزانی که به آلودگی جنسی تن میدادند. پس ظهور روسری و تشریع آن بر طبق روایات برای ایمنی از نا امنی جنسی بود و به همین خاطر اگر احتمال ایذاء و نا امنی جنسی نبود، جواز کنار گذاردنش بر قرار بود! در این رابطه حتی میتوان به وقت نماز اشاره کرد که چون در محیطی برگزار میشد که خبری از ایذء نبود بنابر این اشکال نداشت که سر برهنه نماز خواند. و از مقنعه استفاده نکرد چنانکه امام جعفر صادق آن را به صراحت گوشزد کرد» (۹۹).
مکشوف بودن ساعد:
«امام باقر می گوید: [با وجودی که] فاطمه سرور زنان بهشتی است، با این حال سرانداز وی، [فقط] تا وسط بازویش می رسید [و در نتیجه نیمی از بازو و تمام ساعدش نمایان و مکشوف بود]» (۱۰۰).
بلندی دامن در دوران پیامبر:
بنابر گزارش عبدالله بن عدی بلندی دامن زنان پیامبر تا حدود زانوی پای شان بود، و در نتیجه ساق پای آنها نمایان و بدون ساتر بود. «عمربن خطاب گفت: زنان رسول خدا خواهان میزان بلندی دامن لباس شدند. حضرت پاسخ داد: یک وجب. زنان گفتند: یک وجب کم است، زیرا [هنگام تحرک و نشست و برخاست] عورة از آن بیرون می زند و نمایان می گردد. رسول خدا گفت: پس به اندازۀ یک ذراع بگیرید» (۱۰۱).
خلیل بن احمد، واحد اندازه گیری ذراع را معادل فاصۀ آرنج تا نوک انگشت وسط می داند (به نقل از العين خليل ابن احمد، واژۀ ذرع). بر این قیاس، اندازۀ دامن بانوان از کمر تا زانو بوده و در نتیجه ساق پا که در پایین زانو واقع است، مکشوف و نمایان بود؛ ولی اگر شبر را مطابق برخی توضیحات عبارت از یک وجب و چهار انگشت بدانیم در این صورت دو شبر که در بعضی روایات به جای ذراع آمده، برابر با حدود ۶۱ سانتیمتر خواهد شد. بر این قیاس، اندازۀ دامن زنان از کمر تا نیم وجب پایین تر از زانو بوده و در نتیجه بیشتر ساق پای شان نمایان بوده است، و چون هدف روایت بنا به متنش استتار مافوق زانو بود، بنابراین کشف همان نیم وجب از ساق که پوشیده بود ایراد نداشت.
ممکن است پرسش زنان پیامبر به این دلیل بود که قبلاً حضرت، مردان و زنان را از پوشیدن جامه های بلند که با ناز و تبختر توأم باشد و موجب آزردگی خاطر مستمندان بی جامه را فراهم کند، نهی کرده بود، و در نتيجه زنان پيامبر خواستار تعيين حدّ دامن لباس شدند (۱۰۲).
مطابق حدیث، حضرت فاطمه در ملاقاتی که با سلمان داشت ساق پایش را نمی پوشاند. سلمان فارسی گفت: " به منزل فاطمه شتافتم، وی نشسته بود در حالی که تک پارچه ای بر خود داشت، این پارچه را اگر بر سر می کشید ساقش نمایان می شد، و اگر با آن ساق را می پوشانید، سرش مکشوف می ماند. پس چون مرا دید، پارچه را به دور سرش بست" (۱۰۳). دختر و همسران پیامبر ساق پا را نمی پوشاندند. حرام نبودن كشف ساق را علاوه بر عمل فاطمه دختر پيامبر! همچنين در عمل عايشه همسر پيامبر! و اُمّ سليم مادر انس بن مالك نيز می توان سراغ گرفت، «انس گويد: در جنگ اُحد ... ديدم كه عايشه دختر ابوبكر و اُمّ سليم هر دو، دامن خود را جمع كرده اند، به نحوی كه ساقهايشان را می ديدم، با عجلۀ هرچه تمامتر مشك آب را از دوش خود پايين می آوردند و آنها را در دهان تشنگان خالی می كردند و فوراً برمی گشتند، مشكها را پر آب می كردند و مجدداً به تشنگان آب می دادند (۱۰۴). به همین علت ملا احمد نراقی دلالت خبر بر سَتر ساق را نارسا می داند که کلام وی قبلاً آورده شد.
محمد باقر بهبودی حجاب کنونی را واجب نمی دانسته است: وی نواحی مورد بحث یعنی قدم، گردن، مو، ساعد و ساق را مصداق عورة نمی داند و به همین خاطر پوشاندن شان را "فریضه" الهی ندانسته، و نمایان بودن شان را مصداق فعل حرام نمی داند: «زینتی که در زیر دامن و یا اِزار خانم ها پنهان می شود و امکان آشکار شدن آن وجود دارد، ساق پاها است که عنوان عورة ندارد تا کشف آن حرام باشد، ولی چون زینت خانم ها محسوب می شود، در برابر اجنی باید مستور بماند...، اگر در حال راه رفتن و یا خم و راست شدن، قسمتی از ساق پا مکشوف شود، اشکالی نخواهد داشت... با پوشیدن خمار و یا شنل که تا روی دامن بیاید، طبیعی است که دست ها تا نیمۀ ساعد از زیر آن خارج خواهد ماند... اگر در حال حرکت دادن دست ها، قدری [ خمار و شنل یاد شده که تا مچ دست آن را بلند گرفته اند] بالا رود و تا نیمۀ ساعد عریان شود، اشکالی نخواهد داشت» (۱۰۵). بر اساس رأی وی، کشف وجه، کفّ، قدم، و بخشی از ساعد و ساق، نه حرام است، و نه سَترش لازم؛ اما کشف مو، گردن و بخش گوشتینِ ساعد و ساق، گرچه حرام نیست، ولی لازم است. همچنین ظهور مو در حین تحرک، مشمول ظهور ناخواسته (إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا) بوده و بلا اشکال می باشد. نکتۀ مهم اینکه وی پوشاندن موی سر را، نه ناشی از رعایت عفت جنسی! بلکه آن را یک تشرف اسلامی می داند: «نکتۀ شایان تذکر آن است که پوشیدن موی سر، با هر وسیله ای که باشد، به عفت جنسی ربطی ندارد، بلکه یک تشرف اسلامی است، تا خانم های آزادۀ و مؤمن، از زنان یهود و نصاری و مجوس ممتاز باشند، و لذا می بینیم که حتی کنیزان مسلمان از پوشیدن موی سر معاف، بلکه ممنوع بوده اند ... بنابر این اگر خانمی مقنعه بر سر نکند، نمی توان او را بی عفت نامید، ... آیا به دختران امام کاظم که در برابر خواجگان حرمسرا بی مقنعه ظاهر می شده اند، می توان چنین نسبتی داد؟ آیا این قرآن نیست که با وجود آن همه سخت گیری نسبت به تماس با زنان پیامبر، اجازه می دهد که در برابر بردگان خود، حجاب نگیرند؟ ...» (۱۰۶).
ملا احمد نراقی و حجاب:
«ملا احمد نراقی می گوید: آیا می توان لزوم پوشش "وجه و کفین و قدمین، مو و گردن، ساعد و ساق" را از دورن احادیث استخراج کرد؟ به عبارت دیگر آیا احادیث فقهی دلالت روشنی بر ستر مواضع یاد شده دارند؟ و یا اینکه با خدشه و ابهامات فراوانی روبرو هستیم؟
نراقی غیر از اینکه "وجه، کفین، قدمین، گردن و موی آویزان از سر" را جزو مواضع جایزالکشف می داند، همچنین سَتر برخی دیگر از اندام را نیز فاقد مدرک روایی و حدیثی دانسته و مبنای فقها در ستر آن ها را قول اجماع فقهای قبلی می داند، و نه احادیث! وی پس از اینکه عمده روایات اصلی در بارۀ پوشش زنان را می آورد، صریحاً اعلام می کند این روایات اگر هم صحیح باشند، اما وافی به مقصود نبوده و از درون آنها نمی توان رأی به پوشش تمامِ ساعد، ساق، گردن و... داد!» (۱۰۷).
علامه حلی اعلام می کند حتی کاربرد "اِزار"، واجب نیست بلکه فقط مستحب است. و بالاتر از آن اینکه اعلام می کند که این حرف، فقط نظر او تنها نیست، بلکه می گوید هیچ فقیهی را نمی شناسم که قائل به وجوب اِزار باشد، بلکه همۀ آنها، استفاده از اِزار را مستحب می دانند و در واقع علامه حلی "استحباب" اِزار را اجماع مسلمین می داند» (۱۰۸).
ملا محسن فیض کاشانی (۱۰۰۷- ۱۰۹۱ه.ق.):
او نیز معتقد است که روایات و مدارک دلالت بر لزوم پوشش مو ندارد و قائل به وجوب ستر مو نیست، و نیز قائل به لزوم استتار گردن نیست. او همچنین معتقد است از کلام اکثر فقهای جعفری این گونه بر می آید که آنان نیز پوشش گردن و موی سر را لازم و واجب نمی دانسته اند. (۱۰۹)
مقدس اردبیلی:
مقدس اردبیلی، نه تنها دلالت روایات و احادیث را بر پوشش "سر، گردن، ساق و بازو" نارسا دانسته است، بلکه تحت تأثیر اجماعِ ادعایی نیز قرار نگرفته، و در نتیجه یک جا محتاطانه، و در جای دیگر با صراحت، رأی به لازم نبودن پوشش "سر، گردن، ساق و بازو" داده است. قبلاً نظر وی آورده شد. و همچنین بیان شد که مقدس اردبیلی از «اجماع ادعایی» و ترس از آن سخن می گوید. به زبان علمایی می گوید: اجماعی در کار نیست و فقط ادعا است، و نه واقعیت. زیرا چون او فقها و همقطاران خود را می شناسد و می داند که بعضی از آنها بدون اینکه اجماعی در مسئله ای باشد، چون می خواهند که چنین باشد، می گویند اجماع است. او خوف خود را بیان می کند تا که مورد عتاب و یا سخریۀ همقطران خود قرار نگیرد.
وی که در قرن دهم زیسته و متوفی به سال ۹۹۳ هجری است، معتقد است که «علاوه بر عبارت "إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا"، همچنین روایاتی وجود دارند که دلالت بر لازم نبودن پوشش سر دارند، و از طرفی با توجه به وجود روایات دیگری که پوشش رأس و سر را مطرح کرده، به جمع این دو گونه روایات پرداخته و نتیجه می گیرد که پوشاندن سر مستحب است، و نه واجب» (۱۱۰). وی مردان سالمند صالحی که غض بصر داشته و همراه زنانند را مستقیماً، و نه به استناد به آیۀ "التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ"، محرم می داند. وی معتقد است اساساً به دلیل اوصاف مذکور، نیازی به ذکر محرمیت آنها نیست. و به همین دلیل، آیه را خالی از اشعار به آنها می داند» (۱۱۱). وی افزون بر اینها از شریعت سهل و آسان و نفی حرج و سختی در ادلّۀ خود نام برده و بحث عرفی بودن حجاب را مطرح می کند که ترجمۀ آن این است: «و ایضاً بنای شریعت بر سهولت و نفی حرج و تنگی است که از پشتوانۀ عقلی و شرعی بهره مند است. اصل سهولت دلالت می کند بر عدم وجوب سَتر پاها و علاوه آنکه متعارف در روستاها و بیابان ها آن بوده و هست که زنان قدمین خود را نمی پوشانده اند، و از ائمه و عالمان دینی منعی در این باره صادر نشده است. و آنان قدرت بر انجام اینگونه حجاب را جز با سختی ومشقت نخواهند داشت و چنان تکلیفی بعید مینماید». و « و قول چه در ظاهر آن، و چه در باطن آن، حمل بر عرف می شود» (۱۱۲). بنابر این محقق اردبیلی، سَتر "سر، گردن، ساق پا و حتی بازرو" را واجب نمی داند.
نظر امام صادق (رئیس مذهب جعفری):
احادیثی وجود دارند که نشان می دهند کشف وجه، کف، مو، گردن، ساعد، قدم، در نزد امام صادق حرام شمرده نمی شد، و در مواردی از حیث عرفی بودن، به جواز کشف وجه می پردازد. زیرا مردم عرفاً در آن زمان از روسری استفاده میکردند. علاوه بر اینکه،
اصل بَرَاءَةُ الذِّمَّةِ:
این اصل می گوید که مادام که به وجود تکلیف، قطع حاصل نشود، بر موارد مشکوک الحکم نمی توان تکلیف کرد. در نتیجه ذمّۀ مکلف از عمل به این موارد، بری است. در این رابطه علی رضا فیض می گوید: «هرگاه مکلف در تکلیف شرعی، یعنی وجوب حکم شرعی از وجوب یا حرمت، شک داشته باشد، و با مراجعه به مأخذ نتواند آن حکم را اثبات یا نفی کند، در برابر این حکم واقعی مشکوک چه رفتاری باید داشته باشد؛ مشهور اصولیین در این مورد به اصل برائت تمسک می کنند، هم برائت عقلی و هم برائت نقلی» (۱۱۳)
با توجه به آنچه گذشت و اصل برائت که نقل شد، نمی توان وجوب پوشش وجه، کف، قدم، مو، گردن و ساعد و ساق را احراز کرد و نمی توان نه تنها به ستر مواضع فوق در عصر پیامبر رسید، بلکه حقیقت به کشف آن نزدیکتر است. افزون بر آن، اینکه تا پیش از قرن هشتم اسمی از پوشش آنها به میان نیامده است. طرفه اینکه ابن جنید اسکافی (۱۱۴) که از بنیان گزاران اجتهاد و مؤسس فقه حوزوی بود و در واقع عصر اجتهاد در شیعه به وسیلۀ او و ابن عقیل عمّانی آغاز شده است و به همین خاطر این دو را "قدمین" گویند و بنا به قولی متوفی به سال ۳۸۱ قمری است، رأی حداقلی دارد.
رأی ابن جنید اسکافی:
ابن جنید اسکافی در پوشش زنان رأی ویژه ای دارد. علامه حلی رأی او را چنین آورده: "ابن جنید گفت: آنچه از بدن که بر مرد و زن واجب است بپوشانند، عبارت است از عورتین یعنی شرمگاهِ جلو و عقب است." [علامه حلی می گوید:] سخن ابن جنید بر این دلالت دارد که در نزد وی زن و مرد در میزان پوشش با یکدیگر مساوی هستند، به این صورت که مقدار واجب برای هر دو آن ها، پوشاندن شرمگاهِ "جلو و عقب" می باشد و لاغیر» (۱۱۵).
ابن جنید اسکافی (واجب نبودن ستر بالاتنه):
اسکافی بالاتنه را جزو "عورة" زنان نمی داند. بنابراین پوشاندنش را "واجب" نمی داند. نزد وی، فقط پوشاندن شرمگاه جلو و عقب واجب است که سَتر آن به وسیلۀ اِزاری که تا وسط ران امتداد یابد، محقق می شود. در واقع او معتقد به برابری عورت زنان و مردان و یکی بودن میزان پوشیدگیِ واجب شان است. همچنانکه در فوق گفته شد، علامه حلی از قول ابن جنید می گوید:« آن مقداری که پوشیدنش واجب است عورتین، یعنی جلو و عقب مرد و زن است». علامه حلی که به آثار وی دسترسی داشته، پس از مشاهدۀ عبارت فوق، هیچ جمله دیگری که نشان از پوشش بیشتری برای زنان باشد در کتاب ابن جنید ندیده، و در نتیجه به دلیل صراحت جملۀ مذکور اعلام کرده است: این جمله دلالت دارد بر برابری زنان با مردان نزد اسکافی در این که قدر واجب پوشیدگی "جلو و عقب" زنان است و نه چیز دیگری بیش از آن (۱۱۶). این رأی امروز در بین مسلمانان چنان عجیب و غریب و شگفت انگیز به نظر می رسد که شاید بسیاری خیال می کنند که ابن جنید اسکافی که در قرن چهارم هجری قمری می زیسته و خود و ابن عقیل عمانی از بنیان گزاران اجتهاد و فقه حوزوی در شیعه هستند، حرفهای بی پایه و اساسی زده و به اجتهادی من درآوردی دست زده است. و از این گذشته چون اسکافی در فقه و اجتهاد مقامی والایی داشته و امکان اینکه او را حذف کنند وجود نداشته، کسانی کوشش کرده اند به توجیه گفته های وی بپردازند و از راه توجیه و تفسیرهای من درآوردی نظر او را حذف کنند. آنچه مسلم است اینکه: «از نظر ابن جنید اسکافی، عورة و پوشش واجب زنان در "غیر نماز"، برابر با مردان بوده، و معادل سَتر عورتین است که با استفاده از لُنگی ولو کوتاه، حاصل می شود» (۱۱۷). کسانی نه مایل به دانستن این توجیهات هستند، به کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ۸۰۲ و ۸۰۳" مراجعه کنند.
مقایسه رأی اسکافی با قرآن (رأی اسکافی و قرآن):
اینک گذرا به آیات پوشش در قرآن می پردازیم تا ببینیم آیا رأی اسکافی می تواند برخاسته و مستنبط از قرآن باشد، یا اینکه رأی او هیچ جایی در قرآن ندارد. بدین منظور، آیات مربوطه را آورده و رأی اسکافی را بر اساس محتوای آن ارزیابی می کنیم:
الف- اکتفاء آدم و حوا به پوشاندن شرمگاه: مطابق آیات ۲۰ و ۲۲ سورۀ اعراف، و آیۀ ۱۲۱ سورۀ طه، آدم و حوا تحت تأثیر شیطان قرار گرفتند و در نتیجه حجاب شرعی آنها که فقط عبارت از ساتر شرمگاه بود از دامن شان جدا و کنده شد و کاملاً مکشوف العورة شدند» (۱۱۸). در همین جا این نکته را یاد آوری کنم که در قرآن ابداً از عورة سخن بمیان نیامده است. کلمۀ عورة و اینکه بدن زن عورة است، از حدیثی اخذ شده که صحت آن معلوم و مشخص نیست. به این نکته در جای خود باز خواهم گشت. «آن دو، پس از پی بردن به وضعیت پیش آمده، با استفاده از برگ درختان شروع به پوشاندن شرمگاه کردند. بنابراین تا پیش از وسوسۀ شیطان، به غیر از محدودۀ عورة و شرمگاه، هیچ موضع دیگری از پیکر آدم و حوا پوشیده نبود. و یا اگر هم پوشیده بود، نه مهم بود، و نه واجب. چرا که نه موضوع فریب شیطان شد، و نه بحثی از آن به میان آمد. بدین ترتیب، آدم و حوا، پس از پی بردن به اشتباه خود، به پوششِ تنها موضعی که اقدام کردند شرمگاه بود، و نه بیش از آن. در واقع آنان با این کار به تنها وظیفۀ شرعی و اخلاقی خود در حوزۀ حجاب، که عبارت از "ستر عورة" و شرمگاه است، عمل کردند، و فقط زمانی گناهکار و عاصی شناخته شدند که در پی وسوسۀ شیطان دچار «کشف عورة» و شرمگاه شدند. که در جریان این رخداد، هیچ فرقی بین آدم و حوا در قدر عورة و حجاب شرعی، وجود نداشت. [افزون بر اینکه] یادمان نرود که مطابق رأی مشهور مفسران، آدم اولین پیامبر خدا بود، و حوّا نیز همسر پیامبر خدا! [بگذریم از اینکه این آیات ارتباطی به حجاب و پوشش ندارند]. طرفه این که اگر هم آیات یاد شده مربوط به بحث حجاب باشد، در این صورت "فقط" لزوم استتار شرمگاه، چه برای آدم، و چه برای حوا (و به تبع آن برای سایر مردم)، استنباط می شود، و نه چیزی بیشتر از آن» (۱۱۹). این تفسیر مطابقت کامل با رأی اسکافی مبنی بر تساوی عورة زن ومرد و کفایت ستر عورتین برای آن دو دارد. پس نتیجه اینکه پوشش آدم و حوا، تساوی عورة زن و مرد را مطرح می کند.
ب- مطابق آیۀ ۲۷ سوره اعراف، لزوم پوشش شرمگاه، محدود به آدم و حوا نیست، بلکه مطابق برداشتی مشهور، تمام مردان و زنان موظف اند مراقب باشند تا دچار وسوسۀ شیطان نشوند که از سَتر عورة صرفنظر کنند و شورتشان را از پای در آورند:
«يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا، ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد، چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از تنشان بر کَند تا شرمگاهشان را به آنان بنمایاند ...»
توجه: در جامه را از تنشان برکند، منظور از جامه، جامۀ بندگی و تقوا است که از تنشان کنده شده و عصیانشان نسبت به امر خدا بر آنها نمایان گشت.
بنابر این اگر مطابق رأی مشهور این آیه مربوط به بحث حجاب باشد، در این صورت از فرزندان آدم، چه مرد و چه زن، خواسته شده که شرمگاه عقب و جلو خود را بپوشانند. که این هم مطابقت کامل با رأی اسکافی دارد (۱۲۰).
ج- «نه تنها آدم و حوا و فرزندان اعقاب آنها موظف به پوشاندن فرج و شرمگاه هستند، بلکه مطاق برداشت معروفی از آیۀ ۲۶ اعراف، پروردگار عالم وسائل سَتر عورة را برای انسان ها نازل و فراهم کرده تا بتوانند با بهره مندی از آنچه در طبیعت هست، پوشاکی برای "سترعورة" و احتمالاً البسه ای برای زیبایی سایر اندام درست کنند:
«يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ، ای فرزندان آدم، در حقیقت، ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که عورت های شما را پوشیده می دارد و برای شما زینتی است، [ولی] بهترین جامه، [لباس] تقوی است. این از نشانه های [توانایی] خدا است، باشد که متذکر شوند» (۱۲۱). پس البسه خدادادی برای "استتار شرمگاه و خوش نما ساختن آن"، و یا برای "استتار شرمگاه و زیبا ساختن سایر اندام" است. و جنبۀ شرعی و اخلاقی حجاب منحصر به ستر عورة است، و پوشاک مازاد، احتمالاً کابرد تجملی دارد. همانگونه که در بخش آیات قرآن توضیح داده شد، به احتمال قوی آیه، ارتباطی به بحث لباس و حجاب ندارد، و اگر هم به بحث حجاب ارتباط داشته باشد، همانگونه که اکثریت مفسران نیز قائل به تفسیر آیه به بحث حجاب اند، آیه اگر هم در بارۀ لباس ظاهری باشد، چیزی بیشتر از لزوم استتار شرمگاه، چه برای مرد و چه برای زن از آن استنباط نمی شود، که این هم کاملاً مطابق با رأی منسوب به اسکافی است.
د- آیه ۳۱ اعراف و لزوم پوشش شرمگاه در هنگام طواف و نماز: «يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ، ای فرزندان آدم! به هنگام عبادت، لباس تان را [که پوشانندۀ شرمگاه و مایۀ آراستگی شماست] برگیرید و به تن کنید ...».
از این آیه دو برداشت شده است: برداشت رایج این است که زنان و مردان موظف شدند که هنگام طواف حج و نماز، لباسی که عورة و شرمگاه شان را بپوشاند، بر تن کنند و آیه آنان را از اینکه در هنگام طواف اِزارشان را از پا درآورند، برحذر داشته است. البته بعضی بر این باورند که زینتی که در این آیه بکار رفته، لباسی است که شرمگاه [و زشتی آن] را می پوشاند. برداشت دوم این است که مردان و زنان می بایست در هنگام عبادت و نماز، لباس هایی را که مایۀ زینت و آراستگی آن ها است، بر تن کنند، و در واقع اندامشان را به زینت لباس مزین کنند. هر کدام از این دو برداشت هم که درست باشد، ربطی به بحث حجاب شرعی و واجب ندارد. افزون بر اینکه از آیه معلوم نمی شود که آیه در صدد انشاء حکم پوشش است. باز اگر هم «آیه در باره حجاب شرعی صحبت کرده باشد، در این صورت تنها چیزی که می توان استنباط کرد لزوم ستر شرمگاه در هنگام طواف و نماز است و به اين ترتيب اين آيه نيز به چيزي بيش از ستر شرمگاه، چه در مورد مرد، و چه در مورد ز