روایتهای تلخ زنانی که در کندز شوهرانشان را در جنگ از دست دادهاند
![روایتهای تلخ زنانی که در کندز شوهرانشان را در جنگ از دست دادهاند](https://gdb.rferl.org/c473b24a-4a34-4552-a0b9-33c69236e166_w800_h450.jpg)
خانمهاییکه در ولایت کندز براثر جنگها شوهرانشان را از دست دادهاند روایتهای تلخی از زندگی دارند.
آنها میگویند که هم اکنون با یک عالم رنج و مشقت نان شب و روزشان را بدست میآورند.
شوهر مریم ۵۰ ساله پنجه سال پیش در ولسوالی چهاردر کندز در هنگامی درگیریهای نیروهای افغان و گروه طالبان جان باخته است.
وی هم اکنون با هفت فرزنداش در ساحه بندر خان آباد شهر کندز زندگی میکند.
او میگوید: "من شاخههای درختان را که مردم قطع میکنند و بوتهها کوهی را جمع میکنم و به شانم به خانه میآورم. کالاشوئی میکنم، حولی مردم را جاروب میکنیم و پخته چوکی میکنم و تا لقمه نانی برای فرزندانم پیدا کنم."
مریم شغل خاصی ندارد، اما او با نگهدای مواشی مردم برای خود و فرزندانش لقمه نانی فراهم میکند.
او گفت: "یک اسپ اوردیم، دو دانه گوساله آوردیم، دریک ماه کرایه دوگوساله را دوهزار افغانی برایم میدهد، ازیک نگهداری یک اسپ یک هزار افغانی میدهد. دیگه مواد خوراکیاش را مالکان مواشی میدهد، من صرف آب و خوراکه برایش میدهم."
دختر خانم مریم، رقیه، که ۳۰ سال عمر و سه فرزند دارد، سه سال میشود که بیوه شده.
رقیه میگوید که حالا با چالشهای فراوانی سردچار است.
او میگوید: "بچه مامایم شهید شد، یک دو نفر شهید دادیم از خاطر همین در بدری برآمدیم، اولادهای شهید را خود نگهداری میکنم. کالا شوئی میکنم و کار مردم را میکنم تا به اولادهایم یک لقمه نان پیدا کنم."
تنها مریم و رقیه نیستند، که براثر جنگها نان آوران خانوادههایشان را از دست دادهاند، بلکه درحالی حاضر در این ولایت صدها خانم با سرنوشت مشابهی روبهرو هستند.
شوهر شاه گل ۴۰ ساله نیز درجنگها کشته شده.
او میگوید: "دیگه آواره شدیم آمادیم و جای پا نداریم زندگی نداریم به همین جا آمادیم و دراخلی همین حویلی شستیم. خود میروم کالاشوئی میکنم، جاروب میکنم و نان پخته میکنم، تا شکم فرزندانم را سیر کنم."
این خانمها میگویند که به دلیلی تنگدستی و چالشهای اقتصادی فرزندانشان از تعلیم و تربیه محروم شدهاند و حالا شماره از آنها به کارهای شاقه رو آورداند، تا برای خانوادههایشان نان پیدا کنند.
او میگوید: "یک اسپ اوردیم، دو دانه گوساله آوردیم، دریک ماه کرایه دوگوساله را دوهزار افغانی برایم میدهد،ازیک نگهداری یک اسپ یک هزار افغانی میدهد. دیگه مواد خوراکیاش را مالکان مواشی میدهد، من صرف آب و خوراکه برایش میدهم."
دختر خانم مریم، رقیه، که ۳۰ سال عمر و سه فرزند دارد، سه سال میشود که بیوه شده.
رقیه میگوید که حالا با چالشهای فراوانی سردچار است.
او گفت: "بچه مامایم شهید شد، یک دو نفر شهید دادیم از خاطر همین در بدری برآمدیم، اولادهای شهید را خود نگهداری میکنم. کالا شوئی میکنم و کار مردم را میکنم تا به اولادهایم یک لقمه نان پیدا کنم."
تنها مریم و رقیه نیستند، که براثر جنگها نان آوران خانوادههایشان را از دست دادهاند، بلکه درحالی حاضر در این ولایت صدها خانم با سرنوشت مشابهی روبهرو هستند.
شوهر شاه گل ۴۰ ساله نیز درجنگها کشته شده.
او میگوید: "دیگه آواره شدیم آمادیم و جای پا نداریم زندگی نداریم به همین جا آمادیم و دراخلی همین حویلی شستیم. خود میروم کالا شوئی میکنم، جاروب میکنم و نان پخته میکنم، تا شکم فرزندانم را سیر کنم."
این خانمها میگویند که به دلیلی تنگدستی و چالشهای اقتصادی فرزندانشان از تعلیم و تربیه محروم شدهاند و حالا شماره از آنها به کارهای شاقه رو آورداند، تا برای خانوادههایشان نان پیدا کنند.