داستانی کوتاه اما واقعی برای کسانی که حوصله خواندن آن را دارند
تالاری بود با نمائی از سنگ مر مر سفید وپنجره های بزرگ وبلند .در یک هزار توی قدیمی وپوشیده از گل های خر زهره .قرن ها پیش ساخته شده بود به شکل مرموزی ترس بر انگیز.سالن بزرگی داشت با گنجایش هزاران نفر .امروز یکی از چند هزارمین روزی بود که درب سنگین آن گشوده می شد