آخرین روزها و ساعات زندگی اسطورهٔ بزرگ مقاومت
خار چشم دو رژیم شاه و شیخ ، شکرالله پاک نژاد
بالاخره آن شب شوم فرا رسید ، درست در همان ساعتهایی که او را آورده بودند ، نامش خوانده شد که حاضر شود با تمام وسائلش ، که چیزی نداشت . چنین اعلامی و در چنین ساعاتی ، نشانهٔ صد در صدی اعدام بود ، سکوت بر اتاق حاکم شد . شکراله برخاست و ایستاد ، نگاهی به جمع انداخت و خداحافظی کرد .
سکوتی مطلق اتاق را فرا گرفته بود ، و تنفس ها مشکل ، انگار همه در حال خفه شدنیم. به عنوان نمایندهٔ اتاق برخاسته و به طرفش رفتم ، دستش را فشردم و دو طرف صورتش را بوسیدم و در کنارش ایستادم . او با مهربانی نگاهم کرد ...
سکوتی مطلق اتاق را فرا گرفته بود ، و تنفس ها مشکل ، انگار همه در حال خفه شدنیم. به عنوان نمایندهٔ اتاق برخاسته و به طرفش رفتم ، دستش را فشردم و دو طرف صورتش را بوسیدم و در کنارش ایستادم . او با مهربانی نگاهم کرد ...