در تویسرکان پدرم... بنا بر مشرب عرفان و درویشی که داشت به تزکیه و ریاضت مشغول بود... و میگفت: «چون یک چند این زندگانی را دوام دارم حال صفایی پیدا کردم که... بعضی چیزها بر من اشراق میشد... اهل محل مرا صاحب کرامت میدانستند و از من استشفا و طلب همیت در مشکلات مینمودند.»