رنج پیدا و پنهان ترنسها
«لیلا» میگوید: «از کودکی احساس میکردم با پسربچههای دیگه فرق دارم. عاشق دامن کوتاه بودم و کفش تقتقی. از پوشیدن تیشرت و شلوارک نفرت داشتم. پنهون از چشم بقیه، کفشها و لباسهای مادر و خواهرم و میپوشیدم و چه کیفی میداد.»، اما همیشه آدمهایی بودهاند که با واژگانی غمافزا، تحقیرش کنند و هی بگویند: «چرا اینجوری راه میری؟»، «این ادا و اطوارا چیه؟» «پسر که نباید اواخواهر باشه» و هزار و یک حرفوحدیث دیگر که گاهی آنقدر دهانبهدهان میچرخید که مثل خوره، روح و روانش را آزار میداد.